من به واژه می اندیشم ، با واژه ها زندگی می کنم ، مثل آب ، مثل نفس .

۱۳۸۹ مرداد ۷, پنجشنبه

آس

        این لغت از ورق بازی وارد ادبیات ما شده . در بازی پاسور به کارتی که بیشترین ارزش رو داره می گن آس ، یا وقتی کسی که این کارت رو داره اون رو رو کنه و یه دفعه بازی برگرده می گن فیلانی آس رو کرد . اما آس رو کردن حس خوبی داره ، وقتی چشمای گرد و متعجب بقیه رو می بینی که اصلا انتظار این رو نداشتن ، یا به عبارت بهتر انتظار اینکه تو اون آس رو رو کنی نداشتن . اما این واژه به زندگی روزمره ی ما هم راه پیدا کرد . وقتی کسی کار جالبی انجام میده ، یا نظر جدید و خوبی می ده ، یا حرف قشنگی می زنه یا خلاصه آسی رو می کنه که بقیه انتظارش رو ندارن یا ازشون برنمی آد . آس رو کردن می تونه تو یک جمع برای رو کنندش امتیازاتی در بر داشته باشه ، آدم رو محبوب کنه ، نظراتو به سمت طرف جلب کنه و ... !

     اما چیزی که به تازگی متوجه شدم این بوده که در رابطه ی یک پسر با جنس مکمل ، پسر اصرار زیادی به رو کردن آس داره ، بی مهابا هرچه تو چنته داره رو می کنه ، البته این خوبه اگه زود تموم نشه ، اما نوع این آس ها برای من جالب بود . که چه نوع آسی تاثیر بیشتری رو جنس مونث میذاره . وقتی سوار مترو بودم دختروپسری رو دیدم که معلوم بود خیلی از آشناییشون نمی گذره و هردوشون سعی کردن بهترین خودشون از نظر ظاهری باشن . این خصلت که خودمون رو از جمع و عوام مردم به نحوی دور کنیم از خصلت های ما ایرانیاست و به مراتب دیدم . راننده ای که خلاف می کنه و مردم رو به بی فرهنگی محکوم می کنه ، کسی که آشغالشو زمین می اندازه و شهرداری رو فحش می ده و ... . اما این نمونه واسم جالب بود چون نه به عنوان یک انتقاد نادرست از جامعه ، بلکه به عنوان یک آس رو شد . حتما اگر سوار مترو شده باشید متوجه دستگیره هایی شدید که شرکت ها ازش به عنوان تبلیغات استفاده می کنن ، مثل شامپو و نوشابه و دلستر و ... ، اما هر انسان عاقلی ، یا هر آدم احمقی ، یا شاید هر حیوان باهوشی می فهمه که اونا پر نیستن ، خالی ان . اما اون پسر این رو نمی دونست ، با حالتی روشن فکرانه و منتقدانه و همراه با حسرت رو کرد به دخترک احمق تر از خودش و گفت : (( ملت بیچاره و بی فرهنگ ما میان این پیچارو باز میکنن شامپوها رو می برن می فروشن !؟!؟!؟!؟ )) انتظار داشتم دخترک بگه بابا اینا خالیه و بلافاصله در ایستگاه بعدی پسر رو به خاطر این حرف احمقانه ترک کنه ، اما برق تعجب و خوشحالی و کیفور شدن در نگاه دخترک درخشید و بسان انسان هایی که چیزی رو کشف کرده باشن ، حرف پسر رو تایید کرد و خندید و احتمالا تو دلش بارها و بارها خدا رو به خاطر حضور این پسر در زندگیش شکر کرد و به دوست پسر سوار بر اسب سفیدش افتخار می کرد که اینقدر آدم جالبیه !
       داداشم رو به شهر بازی برده بودم . دیدم پسری با شجاعتی مثال زدنی ، گویی می خواد به مصاف رستم بره به جنگ اون وسیله ی پوچ و بی خود که اسمش بوفالوی وحشیه رفت در حالی که نگاه نگران دخترک همراهش رو هم با خودش می برد . با مهارتی خاص سوار شد و هرگز زمین نیفتاد . به آغوش دوستانش برگشت و بارها و بارها مورد لطف و ستایش هیئت همراهش به خصوص دختر مذکور واقع شد . یا پسری که برای دختر محبوبش یک بیت عاشقانه بگه ، یا دعوا کنه ، یا پسری که از خونه ی خودش تا خونه ی دوستش رو بتونه روی دستاش راه بره ، پسری که تو اتوبان بدون ترس از پلیس یا حادثه ، در حضور دوست دخترش ویراژ می ده ، کسی که دوست دخترش رو جایی ببره که هرگز نرفته ، یک جک بامزه ، یا یک هدیه ی بکر و عجیب که طرف انتظارش رو نداره ، یا حتی پرخوری یک مرد بتونه برای یک زن جالب باشه و حکم یک آس رو داشته باشه که وقتی رو بشه بتونه برای روکننده امتیازاتی داشته باشه و بر محبوبیت او اضافه کنه !
     بعد از این به فکر افتادم که من چه آس هایی تو چنته دارم که روزی روزگاری بتونم رو کنم ! قطعا من از روی بوفالو می افتم ، یا عمرا از سرعت مجاز بیشتر نمیرم ، یه وقتا رو پا هم به زور راه می رم چه برسه به روی دست ، شعر و شاعری هم که بلد نیستم ، کادو و هدیه و این حرفا هم که فکرشو نکن ! پرخوری هم که ازم بر نمی آد و جوک بامزه هم که ... !؟؟!؟! ولی جاهای خوبی تو این شهر بلدم که روزی قطعا می تونم به عنوان آس رو کنم ، یا جمله های قشنگی که شاید گفتنش یک آس باشه ، یا خطم انقد بده که هیشکی جز خودم ( یه وقتا خودمم نه ) نمی تونه بخونه ! قطعا طرف مقابل من مثل اون دخترک تو مترو احمق نخواهد بود . پس کارم از او پسره سخت تره ، ولی فکر کنم از حیث رو کردن آس کم نیارم ، یه سریاشم اینجا نگفتم که خاصیت آسیت ( آس بودن ) خودشو از دست نده . به هر حال حس خوبی خواهد داشت رو کردن آس !



هیچ نظری موجود نیست: